کن کانکی یک دانشجوی کتابخوان است که با دختری به نام ریزه در کافهای آشنا میشود. آنها هم سن هستند و علایق یکسانی دارند، بنابراین به سرعت به هم نزدیک می شوند. کانکی نمی داند که ریزه یک غول است (نوعی هیولا که با شکار و بلعیدن گوشت انسان زندگی می کند) . هنگامی که بخشی از اندام خاص او - "کودک قرمز" - به کانکی پیوند زده می شود، او خود تبدیل به یک غول می شود که در دنیایی تاب خورده به دام افتاده است که در آن انسان ها بالای زنجیره غذایی نیستند.